[ بدون عنوان ]
1402,12,10 13:10
دشت هایی چه فراخ! کوه هایی چه بلند! در گلستانه چه بوی علفی می آمد! من در این آبادی، پی چیزی می گشتم: پی خوابی شاید، پی نوری، ریگی، لبخندی. پشت تبریزی ها غفلت پاکی بود، که صدایم می زد. پای نیزاری ماندم، باد می آمد، گوش دادم: چه کسی با من، حرف می زد؟ سوسماری لغزید. راه افتادم. یونجه زاری سر راه، بعد جالیز خیار، بوته های...